آنکه چشمهای وی مانند ستاره باشد. (ناظم الاطباء). دارای چشمهای روشن. چشم درشت: هزار استر ستاره چشم و شبرنگ که دوران بود با رفتارشان لنگ. نظامی. ، از القاب پادشاهان. (ناظم الاطباء). مصحف ستاره حشم. رجوع بدان کلمه شود
آنکه چشمهای وی مانند ستاره باشد. (ناظم الاطباء). دارای چشمهای روشن. چشم درشت: هزار استر ستاره چشم و شبرنگ که دوران بود با رفتارشان لنگ. نظامی. ، از القاب پادشاهان. (ناظم الاطباء). مصحف ستاره حشم. رجوع بدان کلمه شود
منجم و ستاره شناس. (برهان) (آنندراج). منجم. (ناظم الاطباء). اخترشناس: ستاره شمر گفت کای شهریار نماند بگیتی کسی پایدار. فردوسی. چنین داد پاسخ ستاره شمر که بر چرخ گردون نیابی گذر. فردوسی. ز بس بلندی بالای او نداند کرد شمار کنگرۀ برج او ستاره شمر. فردوسی. ببزرگیش به صد روی همی حکم کند هر ستاره نگری و هر ستارشمری. فرخی. ستاره شمر شد غمی زآن شتاب که لشکر گذر کرد ناگه ز آب. اسدی. آمد چنانکه کرد ستاره شمر شمار شاه ستارگان به حمل شهریاروار. سوزنی. سال بقای عمر تو بیش از ستاره باد صد بار از آنکه کرد ستاره شمر شمار. سوزنی. فرّ و بختش که در آن چشم ستاره نرسد خاک با چشم ستاره شمر آمیخته اند. خاقانی
منجم و ستاره شناس. (برهان) (آنندراج). منجم. (ناظم الاطباء). اخترشناس: ستاره شمر گفت کای شهریار نماند بگیتی کسی پایدار. فردوسی. چنین داد پاسخ ستاره شمر که بر چرخ گردون نیابی گذر. فردوسی. ز بس بلندی بالای او نداند کرد شمار کنگرۀ برج او ستاره شمر. فردوسی. ببزرگیش به صد روی همی حکم کند هر ستاره نگری و هر ستارشمری. فرخی. ستاره شمر شد غمی زآن شتاب که لشکر گذر کرد ناگه ز آب. اسدی. آمد چنانکه کرد ستاره شمر شمار شاه ستارگان به حمل شهریاروار. سوزنی. سال بقای عمر تو بیش از ستاره باد صد بار از آنکه کرد ستاره شمر شمار. سوزنی. فرّ و بختش که در آن چشم ستاره نرسد خاک با چشم ستاره شمر آمیخته اند. خاقانی
کور. نابینا. (از فهرست ولف) : ز لشکر دو بهره شده تیره چشم سر نامداران ازو پر ز خشم. (شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 2 ص 329). اشعار پند و مدح بسی گفته است آن تیره چشم شاعر روشن بین. ناصرخسرو
کور. نابینا. (از فهرست ولف) : ز لشکر دو بهره شده تیره چشم سر نامداران ازو پر ز خشم. (شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 2 ص 329). اشعار پند و مدح بسی گفته است آن تیره چشم شاعر روشن بین. ناصرخسرو